متن مصاحبه شاهیــن نجفــی با مجله تصویری دیدگـــاه

jkh
text didghah
متن مصاحبه شاهیــن نجفــی با مجله تصویری دیدگـــاه
TehranReview
تکیه کلامش «داستان» است. از این کلمه زیاد استفاده می‌کند. حواسش نیست، وسط گفت‌وگو پاهایش را جمع می کند و جوری روی صندلی می‌نشیند که انگار روی زمین نشسته.
به او قول دادم در گفت‌وگو هیچ سانسوری نداشته باشیم و حتی می‌تواند راحت سیگار بکشد. اما نکشید.
یک آنارشیستِ تمام‌عیار، که حتی وقتی او را با صفتِ آنارشیست خطاب کنی قطعا واکنش نشان می‌دهد. با هر صفت و تعریفی که او را بخواهد در یک قالب تعریف کند مشکل دارد. حتی بامقدمۀ این گفت‌گو هم مشکل خواهد داشت.
در یک معرفی خشک و خبری می‌توان شاهین نجفی را این‌طور معرفی کرد: شاعر و خوانندۀ ساکن آلمان که سال 1359 در بندر انزلی به دنیا آمده. در دانشگاه رشتۀ جامعه‌شناسی می‌خوانده و به خاطر بیان صریح نظرش از دانشگاه اخراج می‌شود. از سال 1379 کار موسیقی را در سبک رپ و راک آغاز کرده و در سال 1384 به آلمان مهاجرت کرده است.
او سرِ شوخی را خیلی جدی با همه چیز باز کرد. از سیاست و مذهب بگیرید تا حتی خانوادۀ خودش. او پشت استعاره پنهان نشد. شاید به همین دلیل با موسیقی رپ شروع کرد. موسیقی رپ با زبانِ بی‌پرده و بی‌تعارف از زندگی واقعی حرف می‌زند و به هیچ یک از تابوهای جامعه رحم نمی‌کند.
شاهین نجفی و به طور عمومی خوانندگان رپ، خط شکنی کردند و زبانِ نسلی شدند که در شعرهای پر استعاره و موسیقی سنتی یا پاپِ ایران، ردی از زندگی واقعی خودش نمی‌دید. اما این خط شکنی چه فرایندی داشت و آن‌ها که به عنوان ‌رپ‌خوان، وارد این گود شدند خود چه هویتی دارند و به چند دسته تقسیم می‌شوند؟ اعتراضِ شاهین نجفی در موسیقی چه تفاوتی با اعتراض یا خط‌ شکنی دیگر خوانندگان دارد؟ این‌ها موضوع گفت‌وگویی است که دوربین آرش ادیب‌زاده به تصویر کشیده است.
شاهین، کسانی که کارهای تو را گوش می‌دهند اولین تصورشان این است که تو ترکی، چون لهجهٔ آذری داری. ولی تو اهل بندرانزلی هستی. قضیۀ این لهجه چیست؟
به خاطر این است که درصد زیادی ازمردم انزلی تُرک هستند. تُرک‌هایی که پیش از انقلاب به انزلی مهاجرت کرده‌اند. ما هم در‌‌ همان محیط بزرگ شدیم و لهجهٔ ماناخودآگاه با ترکی و لهجهٔ تُرک‌های آنجا آمیخته شده با لهجهٔ گیلکی.ولی تُرک نیستی؟
نه. تُرک نیستم متاسفانه.
در حال حاضر موسیقی‌های اعتراضی بسیاری در داخل و خارج از ایران با موضوع اعتراض به رفتار جمهوری اسلامی تولید می‌شود. تفاوت کار تو با آن‌ها چیست؟
تصویری که شما در این پرسش از موسیقی اعتراضی یا هنر اعتراضی می‌دهی با آنچه من فکر می‌کنم شباهتی ندارند. بحث من در اعتراض، فقط اعتراض به یک سیستم حکومتی نیست. به نظر من سیستم حکومتی هر سرزمینی برآیند تاریخ و فرهنگ‌‌ همان سرزمین و ناشی از اشتباهات‌‌ همان مردم و‌‌ همان جامعه است؛ بنابر این بحث من فقط یک اعتراض سیاسی نیست. بلکه یک اعتراض کلی است. ممکن است من به عنوان یک آدم‌‌، همان‌ قدر به خانواده اعتراض داشته باشم که به یک ساختار سیاسی اعتراض دارم؛ اما منظور شما را می‌فهمم و چیزی که به نظر من وجود نداشته یا شاید کم رنگ بوده این بوده که در بخشی از موسیقی درست و حسابی ما (که اتفاقا ما همیشه وامدارش هستیم) اعتراض را لزوما به معنای سیاسی آن می‌فهمیدند. دوم اینکه همین اعتراض را در هزار توی استعاره و ابهام و ایهام می‌آوردند.
پس تو اول مرز استعاره را می‌شکنی و دوم این‌ که اعتراضت فقط یک اعتراض سیاسی نیست. بلکه دایرۀ اعتراض تو از مجموعه شرایطی که در آن زندگی می‌کنی و تو را احاطه کرده شروع می‌شود تا حتی از صنفی که در آن کار می‌کنی. خب اگر بخواهیم اولین اعتراض را از ژانر موسیقی خودت و دیگر همکاران تو شروع کنیم که منظومه‌ای از موسیقی معاصر را دارند شکل می‌دهند، نگاه تو به آن‌ها چیست؟ چه تحلیلی از آن‌ها داری؟ چطور تقسیم بندیشان می‌کنی؟
یک چیز همیشه من را اذیت می‌کند. آن هم اینکه من معدود کسانی را می‌شناسم که نسبت به جهان محافظه کارانه عمل نکنند و حرف نزنند. مثلا کسی که دو نفر او را می‌شناسند یک وجهه‌ای و شکل و شمایلی برای خودش به وجود می‌آورد، بعد هر چه جلو‌تر می‌رود ممکن است محافظه کار‌تر شود. یعنی این ترس به وجود می‌آید که مبادا من کاری انجام بدهم یاحرف تندی بزنم که دیگران از من برنجند. یعنی شما طبیعتا باید کاری را انجام بدهید که دل دیگران و مخاطب بیشتری به دست بیاورید. عملکرد من اصلا خودش نوعی اعتراض است. به این دلیل که من اصلا چنین سنتیندارم. خواست من اصلا این نیست که تعداد زیادی آدم دور و برم باشد. به همین دلیل جریان هنری به نظر من اصلا یک جریان جماعت گریز است.
من شخصا یک آدم رهبر گریز، راس گریز و ساختار شکن، ساختار گریز و عموما این بسته بندی‌ها را نمی‌فهمم و نمی‌توانم درش قرار بگیرم. این بسته بندی‌ها از اخلاق و نوع آداب اجتماعی شروع می‌شود.
گفتی برایت خیلی مهم نیست مخاطب عام داشته باشی. انگار یک دایرهٔ مشخصی از مخاطب که تو را بفهمد برایت کفایت می‌کند. اصلا برای کی می‌خوانی؟ چه تعریفی از مخاطبی که برایش می‌خوانی داری؟
عموما ما‌ها کسانی هستیم که یک طبقهٔ اقتصادی مشترکی داریم. قشر فرهنگی مشترکی هستیم. خوانده‌هاو نگاه‌مان به سینما مشترک است. نگاه‌مان به ادبیات و آنچه از موسیقی می‌فهمیم. در واقع نفس وجودیمان در دنیا. طبیعتا ما همدیگر را بیشتر می‌فهمیم. من هم هنرمند این چنینی را می‌فهمم. زیاد برای من جالب نیست که حالا کاری انجام بدهم و یک نفر بیاید از من بپرسد اینجا یعنی چی؟ اصلا نباید سوال کند. این یعنی اینکه تو مخاطب من نیستی.
فکر نمی‌کنی این نگاهِ فخرفروشانه و از بالایی است یعنی تو مخاطب خودت را محدود می‌کنی به قشری که شکل مشخصی می‌توانند فکر کنند و دایره‌ای از فهم مشخص دارند؟
ببین من که سوپر استار نیستم. من که هنرمند نیستم. من تعابیر را بهاین صورت نمی‌فهمم. من یک آدمم که چیزهایی در درونم هست که این‌ها را تُف می‌کنم به اطرافم. و این اصلا مهربانانه نیست. بالا آوردن که فخر فروشانه نیست.
نه. منظورم در نگاهت به مخاطب است.
من هم همین را دارم می‌گویم. من مخاطب را به عنوان مخاطب نمی‌فهمم. من مخاطب را یک دوست می‌دانم. دوستی که با هم یک چرک‌های مشترکی داریم که آن‌ها را با هم تبادل می‌کنیم. اتفاقا در این نگاه به نظر من مخاطب این‌قدر بزرگ است و ارزش دارد که می‌تواند یقهٔ من را بگیرد. مرا نیشگون بگیرد و برای تولید کار بعدی به من هشدار بدهد.
من خیلی از این جهت خودخواهم. دوست دارم مخاطب‌های من از من بزرگ‌تر باشند؛ نه کوچک‌تر.از نوجوانی هم همیشه دوستان من از من بزرگ‌تر بودند. همیشه ناگزیر بودم از آن‌ها یاد بگیرم. و این اصلا فخرفروشانه.
مخرج مشترک تو و مخاطبت در مفاهیم یا به قول خودت چرک‌هایی که با او مبادله می‌کنی چیست؟ چی را هدف قرارمی‌دهی؟
مخرج مشترک در واقع یک نوع رفتار است. یک رفتار ساختار گریز است. دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید. یعنی یک بیماری و یک مرضی در ما هست که شما تا دچار این مرض نباشی نمی‌توانی بفهمیش، دلیلی هم ندارد بفهمیش. برو زندگی‌ات را بکن. داستان اتفاقا به نظر من از این جهت کاملا انحصار طلبانه است. مخرج مشترک زندگی و سبک و شیوهٔ زندگی است. هستی ماست. من نمی‌توانم با کسی که متعلق به بالا شهرِ فلان شهر است و هیچ شراکت اقتصادی و فرهنگی‌ای با من ندارد مخرج مشترکی داشته باشم. اصلا نگاه ما به زندگی و دنیا یک جور نیست. نه فقط یک جور، بلکه از یک جا هم نیست.
من با کسی صحبت می‌کردم که از تهران می‌آمد و تصویری که از آنجا می‌داد واقعا هیچ ارتباطی به واقعیتِ ایران نداشت. و این نشان می‌دهد او واقعی نیست. او تا به حال شوش نرفته، توپخانه نرفته، خاک سفید را نمی‌شناسد. شما می‌توانی در یک دنیای واقعی باشی، اما غیر واقعی باشی.
مسالهٔ من حکومت ایران نیست. مابعد از حکومت ایران، بعد از جمهوری اسلامی کمِ کم فکر کنم صد سال احتیاج داریم. روشن‌ فکر‌های ما را ببین دیگر؛ بعد از انتخابات این‌ها چه افتضاحی به وجود آوردند! آبروریزی کردند. مردم توی کوچه و خیابان اینقدر بی‌بصیرت نیستند
شاید دلیل اینکه تو از استعاره فرار می‌کنی این است که تو از شوش، توپخانه و خاک سفید می‌آیی و به این قشر تعلق داری؟
از آن قشر می‌آمدم. اما یک چیزی بگویم من از استعاره فرار نکردم. این‌ها باید به خدمت گرفته شوند. من در آن‌ها گم نشدم یا پشت استعاره پنهان نشدم. از این جهت اگر بخواهیم مساله را بررسی کنیم چرا مثلا کسی مثل منوچهری دامغانی در ادبیات ما به عنوان یک کسی که گنده است مطرح شده اما شما انگار یک چیز خوشگل و قشنگ داری می‌بینی، اما زندگی نیست. سراسر استعاره، ابهام، ایهام، صنایع ادبی، تلمیح و هر صنعت شعری‌ای که تو بگیری آقای دامغانی استفاده کرده. اما زندگی نیست. ما در ادبیات جدیدمان هم کسانی را داریم که ادبیاتشان آکادمیک است؛ اما زندگی نیست. خیلی خوب است اما فقط به درد این می‌خورد که تدریسش بکنی.
اگر شاهین نجفی بخواهد موسیقی رپ را در ایران تقسیم بندی بکند تقسیم بندی‌اش از این موسیقی چیست؟
ببین من فکر می‌کنم ما در مجموع پنج نوع رپ در ایران داریم.چه در ایران و چه در میان بچه‌هایی که در خارج از ایران کار می‌کنند.یک دسته من اسمشان را می‌گذارم رپِ «کوچه بازاری». این‌ها در واقع«رپ-پاپ‌-خالتور ی» هستند. تکنیک رپ را استفاده می‌کنند و روی ریتم‌های شش و هشت می‌خوانند و تو با آن‌ها می‌رقصی.
یک نوع دیگر رپِ «رمانتیک و سانتیمانتال» است. فکر می‌کنم واقعا قشر مرفه هستند یا اینکه ادای آن را در می‌آورند. ولی به نظرم مخاطب‌شان کسانی هستند که دست کم این فضا را می‌فهمند.یک خانه و ماشین لوکس و یک دختر خانم مثلا خوش تیپ برای کلیپ‌هایشان تهیه می‌کنند. شعر‌ها هم عاشقانه است: تو منو می‌خوای، من تو رو می‌خواستم.تو بی‌وفایی کردی. چرا این کارو کردی؟ برو بدی…
یک رپ دیگر هست که من اسمش را می‌گذارم رپِ «شعبان بی‌مخی»، «چاله میدونی»، «خیابونی»، «رپِ گُنگ»، «لُمپنی». این رپ خیلی فردگرا ست و اگر خیلی هم گنده شود نهایتا به یکگِتو معتقد است. فقط آن اعضایی که مثل خودشان هستند؛ مثلا لات‌های محلهٔ چیزآباد. و دچار توهم گَنک بودن هستند. مثل گنگسترهای آمریکا. توی فیلم این‌ها را دیده‌اند یا شنیده‌اند و فکر می‌کنند مثلا‌‌ همان گنگسترهای آمریکا هستند. آن‌هم توی تهران که مثلا نیروی انتظامی آدم‌ را همین‌جوری دستگیر می‌کند. یکی دیگر از شاخصه‌هایشان این است که به شدت ناسیونالیست هستند. ناسیونالیست چیه؟ این‌ها اصلا شوونیست هستند. مذهب را هم به راحتی در آن‌ها می‌بیینی. یعنی این طور به شما بگویم این‌ها پایش برسد (نه حالا مثلا بگوییم ازطرف سیستم به خدمت گرفته می‌شوند) از روی نادانی و نا آگاهی حتی از انرژی هسته‌ای جمهوری اسلامی هم دفاع می‌کنند.خیلی ایرانی هستند مثلا.
یک گروه دیگر هستند که این‌ها رپِ «اجتماعیِ رئالیست و اخلاق گرا» است. من فکر می‌کنم رپِ شریفی است اما خب خیلی محافظه‌کار است. شاید این نوع رپ حتی فکر می‌کند می‌تواند جایی در موسیقی ایران داشته باشد. امیدوارم به هر حال به چیزی که می‌خواهند برسند؛ اما باز هم با ما سنخیتی ندارند؛ اما شرافت دارند و رپ شریفی است.
یک بخش دیگری از رپ، یک رپِ «هنجار گریز، آنارشیست، و رادیکال» است نسبت به همه چیز است. اتفاقا واقع گرا و رئالیست هم هست. که من به شخصه خودم را در چنین بخشی رده بندی می‌کنم.
این‌ها تقسیم‌بندی‌های تو است شاهین. فکر می‌کنی جامعه به عنوان مخاطب، از موسیقی رپ و یک خوانندۀ رپ‌خوان چه تعریفی دارد؟
نمای بدی از رپ در ذهن مردم وجود دارد. وقتی می‌گویی رپ، تصور می‌کنند رپ‌خوان یک آدم بی‌شخصیت، بی‌فرهنگ، بی‌مطالعهٔ بی‌خانوادهٔ بی‌همه چیز است (منظورم فحش نیست. در واقع یعنی هیچ چیز ندارد و پوک و توخالی است) و دارد حرف‌هایی از این قبیل می‌زند که: من خوبم، من گنده‌ام، من فلانم، من آدم زیاد دور و برم دارم، پولدارم و…
این برای من یعنی عقده. یعنی حقارت. می‌فهمم چنین شخصی عقده دارد. کلیپ‌های فارسی را همکه می‌بینم می‌فهمم این‌ها واقعا مشکل دارند. وگرنه شما اگر عقده نداشته باشی چه لزومی دارد وقتی بلد نیستی پیانو بزنی الکی بنشینی پشت پیانو و ادای پیانو زدن را دربیاوری. از هر پنج کلیپ ایرانی در چهارتای آن دارند پیانو می‌زنند هیچ کدام هم پیانو زدن اصلا بلد نیستند. این دیوانگی است. این حقارت است. رپ خوان ایرانی هم همین طور؛ ادعای چیزی را می‌کند که اصلا نیست.
شاید به خاطر همین نمایی که می‌گویی از موسیقی رپ در ذهن مردم وجود دارد، تلویزیون‌ها هم جزو اولین پخش‌کنندگان این آثار نیستند.
من فکر می‌کنم موسیقی آلترناتیو نیازی به رسانهٔ سیستماتیک و دولتی ندارد. امروز اینترنت، فیس بوک و یوتوب کارما را راحت کرده. این ابزار‌ها کارهایی کرده‌اند که دیگر ما واقعا نیازی نداریم. جوری می‌شود که رسانه ناگزیر می‌شود این کار را پخش کند. می‌رود توی قلب جامعه. مردم آن را برای هم بلوتوث می‌کنند. تمام. خیلی راحت‌تر از آنچه فکرش را بکنید.
رفتار رسانه‌ها با موسیقی تو و باخود تو چطور بوده؟ تو اصلا چطوراز طریق رسانه به مردم، معرفی شدی؟
من از یک جهت ناراضی‌ام. من رابه عنوان یک رپ خوانِ سیاسی و هنرمند سیاسی معرفی می‌کردند و من چنین تعریفی ندارم. همین برداشت سیاسی از من موجب می‌شود کسی که در ایران است (من او را می‌فهمم) پیش خودش فکر کند که: «این هم مثل هزاران نفر دیگر که پای تلویزیون نشسته‌اند دارد در ایران انقلاب می‌کنند.»
در صورتی که من چنین آدمی نیستم. من در کارهام هر دو طرفِ ماجرا را مسخره کرده‌ام و به طنز گرفته‌ام. برای اولین بار به شما بگویم. من خروجم از ایران فقط به خاطر حکومت ایران نبود. من اصلا دیگر آن سیستم را نمی‌فهمیدم.
رُک می‌گویم مسالهٔ من حکومت ایران نیست. ما بعد از حکومت ایران، بعد از جمهوری اسلامی کمِ کم فکر کنم صد سال احتیاج داریم. روشن‌فکر‌های ما را ببین دیگر؛ بعد از انتخابات این‌ها چه افتضاحی به وجود آوردند!آبرو ریزی کردند. مردم توی کوچه و خیابان اینقدر بی‌بصیرت نیستند. در روز روشن بیای توی تلویزیون و دروغ بگویی؟ این اسمش چیست؟ بعد اسم خودت را هم بگذاری مسلمان؟ سکولار؟ هرچی! یه چیزی هست که اسمش شرافته! این توی ما‌ها کم شده.
اما همین سیستمی که تو از آن فراری و گریزان هستی و تو را آزار می‌دهد بخشی از محتوای آثار تورا تشکیل می‌دهد. تو دقیقا در ترانه‌هایت حماسهٔ همین مردم را درخیابان ستایش کردی. چون فکر نمی‌کنم آدم‌هایی که برای اعتراض به خیابان آمدند از جای دیگری آمده باشند. آن‌ها هم در ایران زندگی می‌کنند.
مثلا. همین الان ازت بپرسند در نیکاراگوئه چه خبر است می‌دانی؟
نه.
چرا نمی‌دانی؟ برایت تفاوتی دارد مثلا الان چه اتفاقیبرای فرهنگ نیکاراگوئه می‌افتد؟ نه. چرا؟ چون نمی‌شناسیش. دوستش هم نداری. بابا ما دوستشان داریم. من سرزمینم را دوست دارم. من ملتم را دوست دارم. این‌ها برادر من هستند. خواهر من هستند. عین من هستند. بحث سر این است که ما نقد داریم. ما چون دوستشان داریم نقدداریم.
شاهین خود تو برای فرا رفتن از این سیستمی که به آن انتقاد داری چه کار کردی؟ برای رهایی از حبس سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعۀ ایرانی چه کردی؟
من به این سیستم رحم نمی‌کنم. توضیح دادیم که این سیستم فقط سیاسی نیست. من دارم از یک سیستم بزرگ‌تر حرف می‌زنم. جا داشته باشد زیر پایش را خالی می‌کنم. یک زمانی هم گفته بودم یکی از اشتباهات این سیستم این است که من را داخل خودش راه بدهد. اصلا دست اون نبود که من را راه بدهد یا ندهد. دیگر داستان ادامه پیدا خواهد کرد.دیگر مهم نیست من باشم یا نباشم. پنج تا شاهین نجفی از یقه‌ها می‌زند بیرون. و تاریخ درمورد ما قضاوت خواهد کرد. این شعار نیست. این را الان می‌گویم که تا دو فردای دیگر بدانند ما هیچ بندی نداشتیم. ما روی حرف هیچ کسی حساب نکردیم. درگیر هیچ داستانی نشدیم. از رسانه و تلویزیون‌ها تا احزاب سیاسی و فلان مسئول فلان جا گرفته روی هیچ کدام حساب نکردم.
فرقی نمی‌کند داخل کشور باشی یا خارج از کشور. من می‌توانستم همین الان به یک هنرمند پاستوریزه تبدیل شوم که بیایم برای دل مردم بخوانم و همه بیایند برایم بنویسند شاهین جان دوستت داریم.
بعضی وقت‌ها یکی می‌گوید شاهین با موسیقی تو حال می‌کنیم می‌گویم بی‌خود می‌کنی حال می‌کنی. با چی حال می‌کنی؟ با درد من حال می‌کنی؟ با زجه‌های ما حال می‌کنی؟ حال کردن ندارد. باید دو دستی توی سرت بزنی که من هنوز مجبورم همچین چرت و پرت‌هایی بنویسم که تو گوش بکنی.
ما زیر پای این سیستم را خالی می‌کنیم. ما الان فقط از جهت مالی ضعیفیم. پول دست کسانی است که توخالی هستند. ولی مهم نیست. زمان می‌گذرد و‌‌ همان جوری که کسانی که دوست داشتنی و گنده بودند، می‌مانند. ما آغاسی‌ها زیاد داشتیم ولی فرهاد یکی بود. فرهاد ماند. فرهاد دیوانه‌ای مثل من را به وجود آورد من صدتا دیوانه مثل خودم را به وجود می‌آورم. این را بهت قول می‌دهم.

 دانلود بصورت PDF و wordpdfword

دانلود مصاحبه بصورت ویدیویی